پرستو زارعی

شاعر،داستان نویس

پرستو زارعی

شاعر،داستان نویس

درباره بلاگ
پرستو زارعی

پرستو زارعی ، شاعر ، نویسنده ، ترانه سرا و ویراستار است. تا کنون پنج دفتر شعر و داستان از او منتشر و راهی بازار کتاب شده است.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

۳ مطلب در ژانویه ۲۰۱۸ ثبت شده است

 

با خروس خوان صبح سرمه کشیده ام

چشمان خسته ی بی خواب را

گیسوانم را نبافته ام چون درخت انجیر

چرا که خسته ام از پیچک های آویخته از حصار

و سگ ها عو عو می کنند به افتابی که هنوز خمیازه می کشد

چمدان را با درخت نارنج رازی ست

چمدان را با گیسوانم رازی ست

با هزاران راه تاریک نرفته

هزاران راه دراز عنبر بوی

در سپیده دمان صبح با خروس خوانان

چشمانم را سرمه کشیده ام

از کجا تا کجا

از درخت انجیر تا ریحان های وحشی

اما گیسوانم را نبافته ام

تا هزاران راه برای فرار به چشمانت

برایم دست تکان دهد

بیا و از این اندوه جاودانه بگریزیم

باد شویم

فواره شویم

فرار شویم..پرستو زارعی ، شاعر

 

 

...احساس خستگی می کردم. کمی با بی حوصلگی زباله هارو این طرف و آن طرف انداختم و تنها چیزی که نگاهم روجلب کرد یک گلدان سیاه بود با نوارهای سفیدی که دورتا دورش مثل مار پیچیده بود. از زیر لاشه ها آرام آرام بیرون کشیدمش. درست حس باستان شناس پیری رو داشتم که عمرش رو گذاشته برای پیدا کردن یک اثر به خصوص قدیمی! حس غریبی از جنس شادی توی رگهام چرخید. حس گمشده ای از گذشته و حال. احساس مه آلودی بین خاطره و رویا..بهت زده به گلدان سیاه جادویی خیره بودم که سنگینی نگاه کسی شونه هام رو لرزوند. دختر کولی روی بلندی ایستاده بود و زل زده بود به من! از اون فاصله شبیه فرشته ای بود که باد موهای بلند و سیاهش رو این طرف و آن طرف می کرد. ابری که ناگهان از راه رسید و جلوی آفتاب نشست زباله دونی رو به سرزمین مقدسی تبدیل کرد که انگار محل نزول وحی آسمانی بود! با شعاع های پراکنده ی آفتاب از پشت ابر و من پیامبری گلدان به دست...پرستو زارعی-داستان نویس

 

 

تنها

با تو هیچ نخواهم گفت

که واژگان گنگند و بی ثمر

بر دیوار ترک خورده ی لبان شهر

و گفتن کورسوراهی ست گم!

در تاریکی نمناکی شور

و افسوس

با تو چه توانم گفت؟

که خاکستری ام و تلخ

در افق بوم چشمانت...

 

پرستو زارعی 

شعر_سپید

از مجموعه ی _ گیسوانم _ را _ به _ باد _ مشرق _ داده امپرستو زارعی _شاعر