چه کنم که بی تو می میرم در این فراق
از پس چشمان شبح گونت
از پس این دیواره های گلی
این باغ منتظر
منم خیره به برگهای زرد ریخته در کنج حیاط
چه کنم که باران تویی
هوا تویی
و این پنجره ی سبز خسته رو به چشمان تو باز می شود
و پنجره ی چشمان تو به چشمان دیگری انگار
چه کنم که اسب زمان تند است
بارانی که می بارد تند
و ضرب قلب من
در جهان بی عشق کند است