می بری آهسته از خاطر به یغما یاد خویش
می شوم من باز تنها با دل سودای ریش
می کشانی تا کجا این وصله های پاره را؟
تا به کی در خود تنیدن ؟ با توام ای آشنا!
می روی تنها و می مانم ز تو آشفته تر
در هیاهوی دلم از چشمهایت بی خبر
می کشم تصویر زیبای نگاهت بر تنم
باز در خلوت به یادت بوسه بر آن می زنم
می سرایم زیر لب شعر تو و من های دوور
باز رفتی! عاقبت گشتم پرستوی صبور
می رسی روزی به من اما دگر من سرکشم
دیر می آیی و من ناز کسی را میکشم...
(لطفا کپی با ذکر نام شاعر باشد)