پرستو زارعی

شاعر،داستان نویس

پرستو زارعی

شاعر،داستان نویس

درباره بلاگ
پرستو زارعی

پرستو زارعی ، شاعر ، نویسنده ، ترانه سرا و ویراستار است. تا کنون پنج دفتر شعر و داستان از او منتشر و راهی بازار کتاب شده است.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پرستو زارعی» ثبت شده است

 

" مجموعه شعر جدید " پرستو زارعی" با عنوان " گیسوانم را به باد مشرق داده ام"  با مقدمه ای از " ناهید کبیری" شاعر و داستان نویس معاصر نام آشنای ایران توسط " نشر چلچله" منتشر و راهی بازار کتاب خواهد شد.ناهید کبیری - پرستو زارعی

 

روسری ام را به باد دادم

تا شعری عاشقانه شوم برای چشمانت

که نگاهت غزل است

چون کولی ها بر گیتارت زخمه بزن زخمه!

که در من رقص پروانه هاست..

روسری ام را به باد دادم

تا کردی وار برقصیم

بر یادها 

بر خاطره ها...

 

 

با خروس خوان صبح سرمه کشیده ام

چشمان خسته ی بی خواب را

گیسوانم را نبافته ام چون درخت انجیر

چرا که خسته ام از پیچک های آویخته از حصار

و سگ ها عو عو می کنند به افتابی که هنوز خمیازه می کشد

چمدان را با درخت نارنج رازی ست

چمدان را با گیسوانم رازی ست

با هزاران راه تاریک نرفته

هزاران راه دراز عنبر بوی

در سپیده دمان صبح با خروس خوانان

چشمانم را سرمه کشیده ام

از کجا تا کجا

از درخت انجیر تا ریحان های وحشی

اما گیسوانم را نبافته ام

تا هزاران راه برای فرار به چشمانت

برایم دست تکان دهد

بیا و از این اندوه جاودانه بگریزیم

باد شویم

فواره شویم

فرار شویم..پرستو زارعی ، شاعر

 

 

...احساس خستگی می کردم. کمی با بی حوصلگی زباله هارو این طرف و آن طرف انداختم و تنها چیزی که نگاهم روجلب کرد یک گلدان سیاه بود با نوارهای سفیدی که دورتا دورش مثل مار پیچیده بود. از زیر لاشه ها آرام آرام بیرون کشیدمش. درست حس باستان شناس پیری رو داشتم که عمرش رو گذاشته برای پیدا کردن یک اثر به خصوص قدیمی! حس غریبی از جنس شادی توی رگهام چرخید. حس گمشده ای از گذشته و حال. احساس مه آلودی بین خاطره و رویا..بهت زده به گلدان سیاه جادویی خیره بودم که سنگینی نگاه کسی شونه هام رو لرزوند. دختر کولی روی بلندی ایستاده بود و زل زده بود به من! از اون فاصله شبیه فرشته ای بود که باد موهای بلند و سیاهش رو این طرف و آن طرف می کرد. ابری که ناگهان از راه رسید و جلوی آفتاب نشست زباله دونی رو به سرزمین مقدسی تبدیل کرد که انگار محل نزول وحی آسمانی بود! با شعاع های پراکنده ی آفتاب از پشت ابر و من پیامبری گلدان به دست...پرستو زارعی-داستان نویس

 

 

تنها

با تو هیچ نخواهم گفت

که واژگان گنگند و بی ثمر

بر دیوار ترک خورده ی لبان شهر

و گفتن کورسوراهی ست گم!

در تاریکی نمناکی شور

و افسوس

با تو چه توانم گفت؟

که خاکستری ام و تلخ

در افق بوم چشمانت...

 

پرستو زارعی 

شعر_سپید

از مجموعه ی _ گیسوانم _ را _ به _ باد _ مشرق _ داده امپرستو زارعی _شاعر

 

پرستو زارعی-سیما رستگارانمجموعه شعری جدید از پرستو زارعی با عنوان " گیسوانم را به باد مشرق داده ام" در راه است. پیش از این دو مجموعه شعر کلاسیک و دو مجموعه داستان از این شاعر و داستان نویس منتشر و راهی بازار کتاب شده است.گفته می شود شعرهای این مجموعه در مکتب شعر سپید سروده شده است و اتمسفری روستایی و فولکلور دارد...

#منبع-رسا نیوز 

تصویر(پرستو زارعی-سیما رستگاران)

بانو "ناهید کبیری" و "پرستو زارعی"

شعر خوانی زیبای "ناهید کبیری" در حضور  اهالی نام آشنای فرهنگ و هنرناهید کبیری - پرستو زارعی

به پاس قلم "علی اشرف درویشیان" کمیسیون فرهنگی کانون نویسندگان ایران ، نشستی فرهنگی را در روز جمعه 1396/6/10 با حضور جمعی از اهالی فرهنگ و هنر ، برگزار کرد.
#ناهید کبیری
#پرستو زارعی
ناهید کبیری-پرستو زارعی

 

حال ما خوب است ، ما شکر خدا ، بد نیستیم

زنده ایم اما ندانیم از کجا و کیستیم !

 

این شما چشمانتان سگ دارد و روح القدس

ما که عمری دل به دریا خورده اینجا زیستیم

 

با شما هم جام بودن عالمی دارد شگرف

پیش چشم ساقی مخمورتان ما چیستیم؟!

 

ما کجا ؟ آن قلب پر شور اهورایی کجا؟

پای سودای شما تا ناکجا می ایستیم

 

دوک چشمان شما هم زاویه با قلب ماست

عمری ای زیبای عاشق در خیالت ریستیم

 

ما پرستوهای رسوا روحمان آشفته است

ردمان اینجا و خود در عالم فانی ستیم...

 

 

تو در چشمم پر از ایهام هستی

قصیده یا غزل ، خوشنام هستی

 

گهی چون قاب یک تصویر مبهم

در اعماق دلم آرام هستی

 

قسم بر رخوت حال خرابم

شراب کهنه ای در جام هستی

 

زمانی با دل و جان هم قطاری

گهی جانا ! خود سرسام هستی

 

تو حالا با من و شعرم عجینی

همین فردا ولی بی نام هستی

 

صدایت جان بی زنگار دارد

تو قدمت داری و گلفام هستی

 

چو روح یک پرستوی مهاجر

گهی پایین و گه بر بام هستی

 

نت موسیقی ذهنم پریشان

تو با سازم عجب هم گام هستی..

 

چو آثار هنرهای تجسم

زمانی پخته گاهی خام هستی!

 

پرستو زارعی