با خروس خوان صبح سرمه کشیده ام
چشمان خسته ی بی خواب را
گیسوانم را نبافته ام چون درخت انجیر
چرا که خسته ام از پیچک های آویخته از حصار
و سگ ها عو عو می کنند به افتابی که هنوز خمیازه می کشد
چمدان را با درخت نارنج رازی ست
چمدان را با گیسوانم رازی ست
با هزاران راه تاریک نرفته
هزاران راه دراز عنبر بوی
در سپیده دمان صبح با خروس خوانان
چشمانم را سرمه کشیده ام
از کجا تا کجا
از درخت انجیر تا ریحان های وحشی
اما گیسوانم را نبافته ام
تا هزاران راه برای فرار به چشمانت
برایم دست تکان دهد
بیا و از این اندوه جاودانه بگریزیم
باد شویم
فواره شویم
...احساس خستگی می کردم. کمی با بی حوصلگی زباله هارو این طرف و آن طرف انداختم و تنها چیزی که نگاهم روجلب کرد یک گلدان سیاه بود با نوارهای سفیدی که دورتا دورش مثل مار پیچیده بود. از زیر لاشه ها آرام آرام بیرون کشیدمش. درست حس باستان شناس پیری رو داشتم که عمرش رو گذاشته برای پیدا کردن یک اثر به خصوص قدیمی! حس غریبی از جنس شادی توی رگهام چرخید. حس گمشده ای از گذشته و حال. احساس مه آلودی بین خاطره و رویا..بهت زده به گلدان سیاه جادویی خیره بودم که سنگینی نگاه کسی شونه هام رو لرزوند. دختر کولی روی بلندی ایستاده بود و زل زده بود به من! از اون فاصله شبیه فرشته ای بود که باد موهای بلند و سیاهش رو این طرف و آن طرف می کرد. ابری که ناگهان از راه رسید و جلوی آفتاب نشست زباله دونی رو به سرزمین مقدسی تبدیل کرد که انگار محل نزول وحی آسمانی بود! با شعاع های پراکنده ی آفتاب از پشت ابر و من پیامبری گلدان به دست...
مجموعه شعری جدید از پرستو زارعی با عنوان " گیسوانم را به باد مشرق داده ام" در راه است. پیش از این دو مجموعه شعر کلاسیک و دو مجموعه داستان از این شاعر و داستان نویس منتشر و راهی بازار کتاب شده است.گفته می شود شعرهای این مجموعه در مکتب شعر سپید سروده شده است و اتمسفری روستایی و فولکلور دارد...
#منبع-رسا نیوز
تصویر(پرستو زارعی-سیما رستگاران)